کد مطلب:153774 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:158

خدا داستان کربلا را برای انبیاء حکایت می کند
سعد بن عبدالله می گوید: از حضرت قائم علیه السلام تأویل كهیعص پرسیدم حضرت فرمود: این حروف از اخبار غیبی است كه خدا بنده خود زكریای پیامبر را آگاه فرمود سپس برای حضرت محمد (ص) آن قصه را بیان كرده است، هنگامی كه زكریا از پروردگار خواست كه اسامی پنج تن را به او تعلیم فرماید جبرئیل به امر پروردگار نزد زكریا آمد و اسماء خمسه را بوی آموخت و زكریا هر وقت نام محمد و علی و فاطمه و حسن صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین را می برد شاد می شد و غم و اندوه او برطرف می شد اما وقتی به نام حسین علیه السلام می رسید اندوه عمیقی تمام وجودش را فرامی گرفت و گریه گلویش را می فشرد و دچار حزن شدیدی می شد لذا روزی عرض كرد خدایا چرا هر وقت نام چهار نفر از پنج تن را می برم موجب تسلی خاطرم می شود لیكن وقتی نام حسین (ع) را بر زبان جاری می سازم اشكم فرومی ریزد و اندوه فراوان بر من مستولی می گردد، پس خداوند تبارك و تعالی حكایت شهادت حسین را در كربلا برای زكریا بیان كرد و فرمود: كهیعص فالكاف اسم كربلا و الهآء هلاك العترة الطاهرة والیاء یزید و هو ظالم الحسین و العین عطشه و الصاد صبره.

«كاف اشاره به كربلا است و هاء اشاره به شهادت و هلاكت عترت طاهرین است و یاء اشاره است به یزید كه او ستمكار به حسین است و عین كنایه از تشنگی و عطش حسین است و صاد اشاره است به صبر و استقامت و بردباری حسین» وقتی زكریا این حكایت را شنید سه روز از مسجد خارج نشد و از پذیرش مردم در این سه روز امتناع نمود و به گریه و مرثیه خوانی مشغول گردید و می گفت: الهی آیا این چنین جنایت هولناكی درباره فرزند بهترین مخلوقاتت به وقوع می پیوندد؟!

خدایا چنین حادثه ناگواری را برای نابودی ذریه پیامبرت نازل می فرمائی بار الها


آیا لباس مصیبت بر قامت علی و فاطمه می پوشانی؟!

خدایا آیا این مصیبت جانكاه را به ساحت مقدس آنان روامی داری؟ سپس از خدا درخواست نمود كه در سن پیری فرزندی به او كرامت فرماید كه او را دوست بدارد آن گاه حادثه مؤلمه برای وی مقدر فرماید مانند فاجعه ای كه برای محمد (ص) حبیب خود مقدر فرموده است و خدا هم دعایش را مستجاب فرمود یحیی را به او كرامت فرمود و به فاجعه ای مبتلا گردید (كه سرش را بریدند و برای طاغوت زمان فرستادند).

و مدت حمل یحیی و امام حسین شش ماه و هر دو یكسان بودند [1] .


[1] بحار ج 44/ ص 223 - احتجاج ص 239.